ارغوانارغوان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

ارغوان آرام جان

برای آرام جانم

روزها در گذرند و کودکانه های دلبندم آنچنان سرگرمم میکند که مجال کارهای دیگر ندارم.آرام آرام بزرگ میشود و ما تمام تلاشمان این است که از این لحظه های بی بازگشت نهایت لذت را ببریم. دختر احساساتی من ،تمام عاشقانه های زندگی من و مهدی را در وجودت میتوان یافت.من و بابا عاشقانه دوستت داریم         ...
27 ارديبهشت 1393

اردیبهشت و ارغوان 26 ماهه

سلام به همه دوست های خوبم ببخشید که باعث ناراحتی شما شدیم.ارغوان شکر خدا بهتر شده.این مدت 14 روز خیلی سخت گذشت.سه بار مجبور شدیم ارغوان رو ببریم دکتر.طفلکی حسابی اذیت شد.از یه طرف هم مهدی باید برای ممیزی میرفت گیلان،منم جمع کردم و رفتم خونه مامانم.دکتر گفت ارغوان از این ویروس های جدید گرفته که فقط مجاری تنفسی عفونت میکنه و وسط این بیماری یه سرماخوردگی هم اضافه شد و این اواخر هم حساسیت بهاری.وای یعنی همه چیز قاطی و پاتی.ولی باز شکر خدا ،میتونست از این هم بدتر بشه.این وسط خاله سحر(مامان آنیتا)یه مهمومی کوچولو ترتیب داده بود که کلی باعث شد انرژی مثبت بگیریم و ارغوانم حسابی خوش گذروند. خاله معصومه (خاله ی من)برای ارغوان یه ج...
20 ارديبهشت 1393

مریضی ارغوان

دوستهای عزیز وبلاگی ارغوان و مامانیش بدجوری مریض شدن.ارغوانم  چون دارو نمیخوره آمپول میزنن بهش.اما وسط این مریضی سرما هم خورده.3 باز میبریمش دکتر براک.امیدوارم زودی خوب بشه . خیلی نگرانم ...
8 ارديبهشت 1393

یه عالمه خبر

 دوستهای مهربون و گلم سلامممممممم یه عالمه خبر دارم که شاید از شیر گرفتن ارغوان مهمترین و داغ ترین باشه.دختر کوچولوی مامان بالاخره بعد از 2 سال و یک ماه از شیر جدا شد .ماجرای از شیر گرفتن خیلی طولانی شد اما توصیه من به مامان ها اینه که از یک و نیم سالگی شیر دادن و کم کنید تا اذیت نشید و بهترین روش آرام آرام کم کردن شیر دادن است .چون ارغوان شیشه شیر هم نخورده بود موقع خواب چند شب مجبور میشدم  بغل کنم و راه برم تا بخوابه.چند روزی رو هم که مهدی ماموریت بود ارغوان همه اش تا آخر شب با بابام بازی میکرد و خسته که میشد سریع خوابش میبرد.ما هم برای موفقیت ارغوان جایزه گرفتیم .یه عروسک ناز که اسمش هم ارغوان گذاشنه صدف... 25ماهگی...
27 فروردين 1393

15 روز اول سال

سلام سلام صد تا سلام سال نوی همگی مبارک.امیدوارم سالی پر از شادی و سلامتی برای همه ی دوست های خوبم باشه مخصوصا" برای دوستهای وبلاگی ما سال تحویل خونه خودمون بودیم و فردای سال تحویل کوله بارمون رو جمع کردیم و راهی سراب شدیم (خانه مادر جون ... مامانم اینا رفته بودن شمال و ما به خاطر  سردی هوا نشد همسفر اونا بشیم) روز جمعه رو در سراب گذروندیم و برای چند تا از بزرگان فامیل رفتیم عیددیدنی ....شنبه راهی تهران شدیم تا چند روزی مهمون عموعلی باشیم که اونم تنها نباشه .اگه بخوام بنویسم کلی وقت میبره و نمیشه .پس خلاصه وار میگم.انتظار نداشتیم اینقدر خوش بگذره ،تهران خلوت بود و آروم اکثر جاهای دیدنی رو گشتیم و لذت بردیم.ارغوان خانوم هم شکر خ...
18 فروردين 1393

تولدت مبارک

  گل من تولدت مبارک   هدیه ها مهدی ومن (گردنی توپی با زنحیزش) حاجی بابا و مادرجون (آویز طلا A)  آقا جون و مامان جون (سارافون ) عمو جون(خرسی) دایی جون(خرگوشی) عمو هادی(وجه نقد)   ...
28 اسفند 1392

لمس بودنت مبارک

امروز روز تولد توست و من بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها رابرایم بسازی از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد ،شتاپ تپیدن قلبم رو به فزونی یافت قشنگترین صدای زندگی تپش قلب توست و باشکوه ترین روز دنیا تولد توست تولدت مبارک             لمس بودنت مبارک       ...
20 اسفند 1392

23 ماهگی

میوه زندگی من و مهدی 23 ماهه شد گل ما  ماهگردت گل باران ارغوان ما در 23 ماهگیش 16 تا مروارید کوچولو  داره     ...
19 اسفند 1392

اندر احوالات روزهای آخر دوسالگی

دختر گلم سلام ببخشید که چند وقته نمیرسم بیام و وبلاگت رو آپ کنم.اینروزها تمام وقت در خدمت شما هستیم و اگه وقتی هم بوده مشغول خانه تکانی یا خرید هستم.این پست آخر پایان دوسالگی ات است.پس فردا (سه شنبه)تولدت است .دلبندم عاشقانه دوستت داریم.با هم رفتیم چتد تا مهمونی و کلا " شما دختر خانومی بودی ولی انگار احساس کردی میخوام از شیر بگیرمت به من وابسته تر شدی فعلا" مرتب شیر میخوری و نمیشه سرت کلاه گذاشت.کاش میشد تا سه سالگی شیر میخوردی. چند تا عکس پیترا زیتون   یک روز در مدرسه مامان جون   ...
18 اسفند 1392