ارغوانارغوان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

ارغوان آرام جان

این روز ها با گلم

گل ارغوانم سر چرخاندیم و اسفند ماه هم در حال گذر است.هفته قبل رفتیم تهران .،کلی بهت خوش گذشت .حسابی بازی و شیطنت کردی و خودت رو لوس میکردی .یه روز با بابا رفتیم خرید و وقتی برگشتیم در کمال ناباوری دیدم به حاجی بابات میگی (یوسف) یعنی دقیقا" عین مادرجونت صدا میزدی ومن و مهدی هاج و واج مانده بودیم.! وقنی میرفتیم تهران، راننده ی بابا ما رو تا فرودگاه رسوند و تو گیر داده بودی که (عمو بیا بریم تهران) ول کن هم نبودی وای ! توی هواپیما هم که مهمان دار ها رو عاشق خودت کرده بودی  و چون ردیف جلو بودیم حسابی باهاشون دوست شدی.در کل خوب بود ،اونجا مهمونی هم رفتیم . ولی دو روزی که بابا رفت اصفحان خیلی بهونه گیری میکردی و هر جا میرفتیم از بغل من پایین...
6 اسفند 1392

ارغوان در سفر

سلام دوستهای گلم ما برگشتیم سر فرصت سفر نامه و عکس ها رو میذارم   ( اینجا خونه دختر خاله مهدی (آرزو جون) هستش و این شال و کلاه رو هم آرزو جون زحمت کشیدن و برات کادو دادن.خونه اونا کلی بهت خوش گذشت و با اسباب بازی های پسر هاشون بازی کردی   ...
3 اسفند 1392

پست موقت

دوستای گلم  ما حدودا 10 روز نیستیم آخه بابای ارغوان میره ماموریت اصفهان ، من و ارغوان بانو هم میریم تهران  برای خرید عید ،خونه عمو علی.مادر جون و حاجی بابای ارغوانم اونجا هستن. امیدوارم به کوچولوم خوش بگذره راستی ولنتاین مبارک   ...
25 بهمن 1392

ابن روزها با ارغوانم

وای که زمان چه زود می گذرد ،سر چرخاندیم و بهمن ماه از نیمه گذشت.چهار روز دیگر ارغوان 23 ماهگی را تمام میکند و آرام آرام  دنیای من و باباش 2 ساله میشود.باورم نمیشود انگار همین دیروز بود .... امید زندگی ما الان معنی بیشتر کلمات رو میدونه ، اسم اشیا و جاشونم بلد شده.تازه به مامانش هم کمک میکنه!دختر عسل بابا دیگه عاشق عموپورنگ شده و با شعرهای اون نانای نانای میکنه.ازروزی هم که توی روزنامه عکس (عادل فردوسی پور)رو دیده دیگه همیشه توی تلویزیون دنبالش میگرده و میگه (عمو آدیل)!کاش میشد به آقای فردوسی پور بگیم تا بدونه ارغوان اینقدر دوستش داره!! ارغوان گاهی میاید و منو بوس میکنه و میگه (مامان دووست داارم) و من مطمئن میشوم...
16 بهمن 1392

هفته اول بهمن ماه هم گذشت

  دختر گل مامان چهارشنبه هفته قبل با مامانم رفته بودیم تبریز و مامان فرشته براش کمی خرید کرد ، از شنبه هم حاجی بابای ارغوان و مادرجونش (مامان وبابای بابا)پیش ما بودند آخه بابا مهدی ماموریت بود و کلی به ارغوان خوش گذشت ورفتیم شوراسنتر و پروما و کلی گشتیم ومادرجونم خرید کردن. برای ارغوان یه جفت کفش سفید چرمی هم گرفتم  (کفش ورنی سفید رو هم قبل از به دنیا آمدن ارغوان دخترعمویم (لیلاجون)از مکه آورده بود)  چند تا از خریدهای ارغوان در ادامه مطلب   ...
8 بهمن 1392

ماه من

            ماه من ، ستاره ی من ، آسمانم ، ارغوانم بودنت زیباست ،خنده هایت دیدنیست و معصومیت نگاهت با گران ترین جواهرات دنیا خریدنی نیست.پس همواره بخند و شاد و خوشحال باش چون خواسته ما چیزی جز این نیست     ...
30 دی 1392

دی ماه تمام میشود

گل مامان روز ها به سرعت برق میگذرند و تو بزرگ و بزرگتر میشوی.22 ماهه هم شدی .دی ماه برای من یکی از بهترین ماه ها است. آخه 5 دی تولدم بود و 15 ای سالگرد ازدواجمون .بابا مهدی هم کلی سورپرایزم کرد .بعدش 10 روزی بابا مهدی ماموریت بود و ما مهمون خاته مامان جون بودیم. اینم دسته گل نرگس که بابا روی کادوی سالگرد ازدواجمون گذاشته بود ...
26 دی 1392