ابن روزها با ارغوانم
وای که زمان چه زود می گذرد ،سر چرخاندیم و بهمن ماه از نیمه گذشت.چهار روز دیگر ارغوان 23 ماهگی را تمام میکند و آرام آرام دنیای من و باباش 2 ساله میشود.باورم نمیشود انگار همین دیروز بود ....
امید زندگی ما الان معنی بیشتر کلمات رو میدونه ، اسم اشیا و جاشونم بلد شده.تازه به مامانش هم کمک میکنه!دختر عسل بابا دیگه عاشق عموپورنگ شده و با شعرهای اون نانای نانای میکنه.ازروزی هم که توی روزنامه عکس (عادل فردوسی پور)رو دیده دیگه همیشه توی تلویزیون دنبالش میگرده و میگه (عمو آدیل)!کاش میشد به آقای فردوسی پور بگیم تا بدونه ارغوان اینقدر دوستش داره!!
ارغوان گاهی میاید و منو بوس میکنه و میگه (مامان دووست داارم) و من مطمئن میشوم که خدا مرا جزئی از خوشبخت ترین ها آفریده است... خدایا شب و روز سپایگذاریت کنم باز هم کم است ، ممنونم .خدایا مثل همیشه کمکم کن تا بتوانم با توکل به تو ارغوان را راحت تر از شیر بگیرم وبه کابوسهای این روز هایم پایان ببخشم.
اینم دوتا از شیرین زبونیات قوبابیظ (خداحافظ) کاموتر(کامپیوتر) آدیدا(آنیتا) هابجیآ(حاجی بابا)