ارغوانارغوان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

ارغوان آرام جان

پاییز برگ ریز

پاییز امد با تمام نشانه هایش .ارام ارام هنگام راه رفتن در پیاده رو  صدای خش خش برگها زیر پاهایمان به گوش میرسد,صدای های و هوی بچه ها که به مدرسه میروند و میایند,صدای مادر و پدر های نگران که  هنگام بدرقه دلبندانشان به مدرسه به گوش میرسد,چهرهای جدید دانشجوهای سال اولی  و خیلی نشانه های دیگر.و یک نشانه نه چندان خوشایند البته شاید برای مادرهایی که نوزاد دارند مثل من، شروع سردی هوا !ولی با تمام این اوصاف  پاییز همچنان زیباست ارغوانم امیدوارم مهربانی پاییز همیشه با تو باشد و تو ای زیباترین هدیه افرینش برای ما ،مهر ماندگار من و بابا بمان  ...
2 مهر 1392

ارغوان در گشت و گذار

ارغوان کوچولویی سلام دختر مثل ماهم خدا رو شکر  که در این ٤ روز  که تهران بودیم اذیت نشدی .خونه عمو علی خیلی راحت بودیم و تو  حسابی خوش گذروندی ٣شنبه با مادر جون رفتیم و مادر جون ماندند و ما سه تایی دیروز برگشتیم.خیلی خوش گذشت ، چون با برنامه ریزی رفته بودیم  به همه کارها رسیدیم  از خرید گرفته تا ددری و مهمونی خونه خاله بابا و ... حالا چند تا عکس...     اولش بردیمت سر جلسه دفاعیه ، استادهای عمو از تو خوششون اومده بود اما کمی بعد بابا ،شما رو برد بیرون تا حواس عمو پرت نشود ارغوان و موتور علی عموش     &n...
30 شهريور 1392

سورپرایز آتلیه پاریس

گل مامان ،دختر شیرین زبونم  هر روزی که میگذرد تو نیز بزرگ تر میشوی ، شیرینم  من از بازی زورگار در عجبم  که اینگونه شاد و سرمستم  از بزرگ شدنت و کمی دلگیر برای بی بارگشت بودن این لحظات! خدا را لحظه به لحظه شاکرم  به خاطرهمه عزیزانم و رحمت های بیشمارش. ارغوانم دیروز با بابایی می رفتیم  خرید  پشت چراغ قرمز  که بودیم  چشمم افتاد به یه بنر تبلیغاتی بزرگ  و جیغ کوچولویی کشیدم  وووووووووووووووووووووووووایییییییییییییییییییییییی   تبلیغاتی آتلیه و عکس دختر کوچولوی من. اینقدر ذوق کردیم که نگو. بابا ازش فیلم برداری کرد ولی باید دوربینم ببریم و ازش عکس بگیرم...
26 شهريور 1392

حال هوای این روزهای آخر تابستون

دختر گلم  خدا رو شکر که واسه واکسنت یک روز بیشتر اذیت نشدی ٢روز بعد واکسن رفتیم ارومیه برای عروسی میثم پسر خاله ام.بابا مهدی از طرف اداره مهمانسرا گرفته بود و ما با مامان جون ،آقا جون و هادی  مهمانسرای اداره بودیم  و راحت .آخه این جور مواقع بیشتر از همه میزبان عذاب میکشه .جونم برات بگه که شما هم دختر نازی شده بودی و اذیت نکردی.  و اکثرا" با مامان جون و بابا بودی.کلی هم نانای نانای کردی   تا رسیدیم رفتیم خونه حاجی بابا تا تورو ببینن .وای تو این چند روز چقدر کارت دعوت برام اومده وای به به بازم عروسی   ارغوان قبل از رفتن به آرایشگاه   دریاچه ارومیه که ا...
25 شهريور 1392

واکسن 18 ماهگی

امروز صبح با بابایی بردیمت واکسن 18 ماهگیت رو زدن .آفرین به عسل خانومم که فقط یه کوچولو گریه کرد و الان هم خوابیده.تا به مامانم گفتم گه به ارغوان واکسن زدن گفت الان  میاییم  .خدا سایه مامان باباهای خوبمون رو از سر ما کم نکنه...... الهی آمین عزیزم با هر کلکی بالاخره قطره استامینوفن رو بهت دادم  و خوابیدی. انشالاه که زیاد اذیت نشی گل من   این هم چند تا عکس از بادوم من       ...
18 شهريور 1392

اسباب بازی های جدید

گل مامان دو روز پیش همون روز دختر خانومها عصر رفتیم فروشگاه دانشمندان کوچک برات چند تا  وسیله و اسباب بازی خریدیم  کلی ذوق کردی ها         خیلی جالب بود سریع بازی با جورچین ها رو یاد گرفتی   وقتی که ارغوان کتاب میخواند   و حالا توضیح میدهد   و اینک خسته می شود   ...
18 شهريور 1392

17 ماهگی

عزیزم دخترکم ١٧ ماهگیت مبارک   دخترکم  دلبرکم تعداد مرواریدهات هم ١٢ تا شده اند   ارغوانم تعطیلات عید فطر  مهمون داشتیم .خاله شهینم با عروسش سیما جون از ارومیه آمده بودند خانه مادربزرگم ،به خونه ما هم آمدند. برای  تو یه عروسک خوشگل آوردند. اینقدر شیرین زبونی کردی که نگو و نپرس.    و این هم ارغوان در حال خواندن آواز ارغوان جونم بی اندازه عاشقتیم     ...
18 شهريور 1392

روزت مبارک دلبندممممممممممم

سالروز ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر بر تمام دختران ایران زمین مبارک     من از تو گلبنی بهتر ندیدم / ز تو باغ گلی خوشتر ندیدم   میان این همه گلهای عالم / گلی خوشبوتر از دختر ندیدم . . .   دلبندم ،نفسم،امیدم ،زندگیم ،....دخترم  روزت مبارک     عزیزم سی دی عکس ها رو گرفتم و پست عکس های آتلیه رو ویرایش کردم          ...
16 شهريور 1392

عکس های آتلیه

ارغوانم  چند تا از عکس ها رو میذارم               عکس هات خیلی خوب شدن واسه همین از اکثرشون سفارش روی شاسی دادم .اینقدر خوشم آمده بود که همه رو بردم خونه مامان جون و مادر جون تا زودتر ببینن. تازه بردم خاله سحر هم دید.راستی اون روز آنیتا و ارغوان باز همدیگر رو دیدن .امیدوارم دوستی این فسقلی ها هم مثل دوستی من و سحر باشه   ...
16 شهريور 1392