حال هوای این روزهای آخر تابستون
دختر گلم خدا رو شکر که واسه واکسنت یک روز بیشتر اذیت نشدی
٢روز بعد واکسن رفتیم ارومیه برای عروسی میثم پسر خاله ام.بابا مهدی از طرف اداره مهمانسرا گرفته بود و ما با مامان جون ،آقا جون و هادی مهمانسرای اداره بودیم و راحت .آخه این جور مواقع بیشتر از همه میزبان عذاب میکشه .جونم برات بگه که شما هم دختر نازی شده بودی و اذیت نکردی. و اکثرا" با مامان جون و بابا بودی.کلی هم نانای نانای کردی
تا رسیدیم رفتیم خونه حاجی بابا تا تورو ببینن .وای تو این چند روز چقدر کارت دعوت برام اومده وای به به بازم عروسی
ارغوان قبل از رفتن به آرایشگاه
دریاچه ارومیه که از دریا هیچی نمونده
دخترم دنیا را با خنده هایت معنا میکنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی