سورپرایز آتلیه پاریس
گل مامان ،دختر شیرین زبونم هر روزی که میگذرد تو نیز بزرگ تر میشوی ، شیرینم من از بازی زورگار در عجبم که اینگونه شاد و سرمستم از بزرگ شدنت و کمی دلگیر برای بی بارگشت بودن این لحظات!
خدا را لحظه به لحظه شاکرم به خاطرهمه عزیزانم و رحمت های بیشمارش.
ارغوانم دیروز با بابایی می رفتیم خرید پشت چراغ قرمز که بودیم چشمم افتاد به یه بنر تبلیغاتی بزرگ و جیغ کوچولویی کشیدم وووووووووووووووووووووووووایییییییییییییییییییییییی تبلیغاتی آتلیه و عکس دختر کوچولوی من.اینقدر ذوق کردیم که نگو. بابا ازش فیلم برداری کرد ولی باید دوربینم ببریم و ازش عکس بگیرم
دلبندم دیشب با بابایی تصمیم گرفتیم ما هم برای دفاعیه عمو هادی جون شما بریم تهران.فقط امیدوارم شما اذیت نشی توی ماشین.
عزیزم این دومین دفاعیه هست که شما تشریف میبری.مراسم دفاعیه دایی جون ٢٠ روز قبل به دنیا آمدن شما بود و ما همگی رفتیم تبریز.و وقنی دایی اعلام کرد که رساله دکتری رو به مسافر کوچولوی خواهرش هم تقدیم کرده ،من تا آخرش بهت زده بودم.به امید موفقیت های بیشتر عزیزانم و دو برادر شوهر خوب و مهربانم و برادر یگانه ام.