برای پاره ای از وجودم
عزیزترینم چند وقته وبلاگت رو به روز نکردم.آخه خونمون کار ساختمانی داشت ما هم 10 روز نبودیم .خونه مامان جون کلی بهت خوش گذشت.منم استراحت کردم .اما بابا مهدی خیلی سختی کشید.صبح اداره،بعدش بالا سر کارگرها .تازه ساعت 6 میامد برای نهار.
خلاصه عسلم مامان رو ببخش که این روزها سرش شلوغه.
راستی ارغوان ماشالاه بزرگ شدی و یواش یواش مامان و بابا میگی.تازه گاهی هم ننه و دده میگی.عزیزتر از جانم به جارو برقی علاقه زیادی داری و وقتی روشنش میکنم ذوق میکنی ها.الهی مامان فدات بشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی