27 ماهگی خانوم گل
ارغوانم
آرام جانم ،مهربانم ، شیرین زبانم
27 ماهگیت گل بارون
لطفا" به ادامه مطلب بروید
خانوم گل ما روز به روز بزرگتر میشه
بابا مهدی هم 5 روزی خرم آباد بود و من و ارغوان بانو خانه ی مامانم بودیم.ارغوان صبح ها با آقاجونش(بابام) میرفت داروخانه ی دایی و کلی بعد از برگشتن توضیح میداد که چی ها دیده و چی شده....
یه روز هم وانیا (دختر رویا جون ) رو دیدیم و ارغوان تا چند روز حرف وانیا رو میزد...
کلی به مامانم و بابام وابسته تر میشه و وقتی میاد خونه خودمون نق میزنه.بابا مهدی براش چند تا لباس راحتی گرفته که سه تا رو روی هم پوشیده و خوابیده و با هیچ کلکی هم در نیاورد....
این قورباغه رو هم دختر خاله ام (نادیا جون) برا ارغوان آورده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی