پاییز تمام میشود
ارغوان دندوهاش داره جوانه میده خیلی اذیت میشه ، اخلاقش هم کمی بد شده و گاهی الکی جیغ هایی میکشد
اما بزرگ شدنش را کاملا" لمس میکنیم ، برای رفتارهای من و باباش بسان آیینه ای است که گاهی از تعجب هر دو هاج و واج میمانیم .وقتی خوشحال میشود همانند آهویی کوچک میدود و هنگامی که عصبانی میشود گریه میکند. همچو من نازک دل است و طاقت ناراحتی کسی را ندارد .نماز یا به قول خودش (مماز) میخواند و همه را دعا میکند ، برای خودش هم اسم گذاشته (آنی) و هر روز تا چشمش به عکسهای عروسی من و بابامهدیش میافته میگه (( آنی عروس ایشالاه ،عمو عروس ایشالاه و......تمام فامیل را یاداوری میکند تا مبادا کسی را از قلم بیندازد)
عاشق بادکنک است البته نه بادکنکی که فوت کنی ،بادکنکی که فوت بشه و در عرض 30 ثانیه با دندون یا ناخوناش سوراخ کنه و بگه ( مامانی مامانی باد اشغال)
خلاصه سرگرمی بزرگی برای من شده .و من دیگر وقتی ندارم.
ارغوانم با حضورت عشق را معنا دار تر کرده ای