حوالی 18 ماهگی
دخترم ،شاخه گلم سلام
ببخشید که مامان دیر به دیر وبلاگت رو آپ میکنه
اینقدر روز ها سرگرم بازی با تو میشم که دیگر وقتی نمیماند. چند تا پیشنهاد کاری عالی داشتم اما با بابا تصمیم گرفتیم تا ٣ سالگی دختر ماهم سر کار نرم آخه از وقتی که وجودت را در وجودم حس کردم دیگه کارخونه نرفتم چون حتی بوی مواد شیمیایی هم برای تو بد بود.
از یه طرف هم چند وقته درگیر ارتودنسی دندونام هستم و زود زود میرم تبریز ارغوان جونم دکتر من با دیدن دندونهای کوچولوت گفت ارغوانم دندونای جلوییش فاصله دار هست همانند مامانش
دلبندم هفته بعد عروسی پسرخاله مامان با سیما جون در ارومیه هست و دو روز قبلش واکسن ١٨ ماهگی شما! خیلی دوست داشتم برم اما متاسفانه الان بابا مهدی گفت یه ماموریت مهم پیش اومده و شاید نتونه با ما بیاد و من هم اگه بابا نره نمیتونم تنهایی برم حالا ببینم تا آخر هفته چی پیش میاد