ارغوانارغوان، تا این لحظه: 12 سال و 21 روز سن داره

ارغوان آرام جان

نیمه زمستان93

سلام دوست های نازنینم .روز ها آنچنان میگذرند که مجالی برای نوشتن وبلاگ نیست.بوی عید هم آرام آرام میاید ارغوان هم بزرگ و بزرگ تر میشود و من و مهدی هر روز بیشتر از روز قبل عاشق او میشویم.... اکثرا" هفته ای یکبار میبریمت شهر بازی که دوستش داری .         ...
18 بهمن 1393

سلامی دوباره

سلام سلام سلام به همه ی مامان ها و نی نی های خوشگلتون ما چند  وقته نبودیم و.اینقدر سرگرم ارغوان شدیم که باورم نمیشه 23 روز از زمستون گذشته!!!! دی ماه از ماههایی هست که من عاشقشم.آخه هم تولدم تو این ماهه هم سالگرد ازدواجمون.حرف برای نوشتن زیاده....ارغوان 34 ماهه شده.ماشالاه خانومی شده برای خودش.شعر های زیادی یاد گرفته و بهش سوره توحید رو هم یاد میدم. ...
23 دی 1393

آخرین ماه پاییز

صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛ پاییز هم آرام آرام کوله بارش را جمع میکند ....و آرام ارام ترک میکند این دنیا را .... و در میان همهمه ی برگ هایی پاییزی ، بسان مادربزرگم، پدربزرگم نیز  دار  فانی را وداع گفت... دخترک کوچکم بزرگ و بزرگ تر میشود ، چه حالی دارد وقتی او مامان میشود و من دخترک... چادر نمازی را که مامانم برایش دوخته کنار گذاشته است ،چرا؟ چون چادر من را سر میکند... به اداره ی مهدی میرود و وقتی همکارای مهدی ازش میپرسند اسمت چیست ؟ میخندد و میگوید : آخه خجالت میکشم.... و این برای من یعنی خوشبختی... ارغوانم ،...
5 آذر 1393

آبان ماه 93 با ارغوان

دختر کوچولوی ما دیگه خانومی شده برای خودش ،بزرگ تر شده و خیلی شیطنت میکنه.اول این هفته بابای ارغوان برای ممیزی رفت قم.ما هم از خدا خواسته جمع کردیم و رفتیم خونه مامانم.از اونجایی که ارغوان با مامانم و بابام و مخصوصا" داداشم خیلی جوره من با خیال راحت به کارهام میرسم.یه روز بردمش داروخونه ،به هادی سپردم و رفتم خرید کنم ،هر لحظه به گوشیم نگاه میکردم تا نکنه ارغوان سراغ منو بگیره و گریه کنه تا داداشم بهم زنگ بزنه، اما خدا رو شکر زنگ نزد.کمی خرید کردم و برگشتم تا ارغوان رو بردارم و بریم خونه.تا ارغوان چشمش به من افتاد گفت :مامان چیزی برام خریدی؟مامان برا دایی جونم چی خریدی؟  مامان من با دایی میام ،تو خودت برو و.... ...
7 آبان 1393

سلامی دوباره

سلام سلام  به همه ی دوست های خوبم .ما آمدیم .این مدت کلی دلمون براتون تنگ شده بود. سه هفته طول کشید تا کارهای ساختمانی و نصب پکیج و پارکت تموم بشه.این مدت ما خونه مامانم بودیم و خیلی به ارغوان خوش گذشت.بیشتر از 15 تا عروسی و مهمونی  رفتیم .این مدت ارغوان بد عادت شده بود و از وقتی برگشتیم خونه ،کلی بهانه گیری میکرد و نق میزد .از شانس ما هم اردبیل در این چند روز اینقدر هواش سرد شد که نمیشه بیرون رفت.چند تا عکس از 31ماهگی ارغوان میذارم     ارغوان و علی (پسر شهرزاد جون)           ...
27 مهر 1393

پست موقت

سلام دوست جونی های عزیزم ما چند وقتی احتمالا" نباشیم .ایشالاه زود میام با یه عالمه عکس دوستتون دارم . ارغوان
2 مهر 1393